امیررضاامیررضا، تا این لحظه: 16 سال و 9 ماه و 1 روز سن داره

مامان و امیر ناز

فرود یه فرشته

فرود یه فرشته كودكي كه آ ماده تولد بود نزد خدا رفت و از او پرسيد: مي گويند فردا شما مرا به زمين مي فرستيد، اما من به اين كوچكي و بدون هيچ كمكي چگونه مي توانم براي زندگي به آنجا بروم؟.................... خداوند پاسخ داد:در ميان تعداد بسياري از فرشتگان، من يكي را براي تو در نظر گرفته ام، او از تو نگهداري خواهد كرد.......................... اما كودك هنوز اطمينان نداشت كه مي خواهد برود يا نه: - اما اينجا در بهشت، من هيچ كاري جز خنديدن و آواز خواندن ندارم و اين ها براي شادي من كافي هستند.......................... خداوند لبخند زد: فرشته تو برايت آواز خواهد خواندو هر روز به تو لبخند خواهد زد تو عشق او را احساس خواهي كرد و شاد خواهي بو...
29 مرداد 1390

نازنینم خوش اومدی

چقدر زود می گذره انگار همین دیروز بود! یه روز قشنگ تو اذر ماه فهمیدم حامله هستم.چقدر خوشحال بودم. بعد از 5 سال که از ازدواجمون گذشته بود دیگه وقتش بود که تو بیای. هر دو خانواده از شنیدن خبر اومدنت خوشحال شدن اخه واسه هر دو اولین نوه بودی. تو 4 ماهگی فهمیدم پسری. چون قرار بود با عمل به دنیا بیای دقیقا می دونستم چه روزی میای و برا اون روز لحظه شماری می کردم. شب قبلش خونه مادرم موندم چون خیلی به بیمارستان نزدیک بود. فردا صبحش همرا باب با ساک لباسات رفتیم بیمارستان بهمون گفتند زود اومدیم برگشتیم دوباره ظهر رفتیم. حدود ساعت 3 وقتی همه خانواده من و بابا به اضافه مادر صمیمی ترین دوستم فاطمه که چون خودش تهران بود نتونست بیاد پشت در اتاق عمل ب...
29 مرداد 1390

کودکان می اموزند...

کودکان وقتی با سرزنش و انتقاد زندگی می کنند می آموزند بی اعتماد به خود باشند. وقتی با خشونت زندگی می کنند می آموزند که جنگجو باشند. وقتی با ترس زندگی می کنند می آموزند که بُزدل باشند. وقتی با ترحم زندگی می کنند می آموزند که به خود احساس ترحم داشته باشند. وقتی با تمسخر زندگی می کنند می آموزند که خجالتی باشند. وقتی با حسادت زندگی می کنند می آموزند که در خود احساس گناه داشته باشند. اما اگر با شکیبایی زندگی کنند بردباری را می آموزند. اگر با تشویق زندگی کنند اعتماد و اطمینان را می آموزند. اگر با پاداش زندگی کنند با استعداد بودن و پذیرندگی را می آموزند. اگر با تصدیق شدن زندگی کنند عشق را می آموزند. اگر با توافق زندگی کنند دوست داشتن خود را می آ...
29 مرداد 1390

اگر فرصت داشتم....

اگر فرصت داشتم داشتم کودکم را دوباره بزرگ کنم بیشتر از ان که عشق به قدرت را یادش بدهم قدرت عشق را یادش میدام  اگر فرصت داشتم کودکم را دوباره بزرگ کنم کمتر سخت میگرفتم و بیشتر تاییدش میکردم اگر فرصت داشتم کودکم را دوباره بزرگ کنم با او در فراغ می دویدم و با هم به ستارگان خیره می شدیم اگر فرصت داشتم کودکم را دوباره بزرگ کنم از جدی بودن دست بر میداشتم و بازی را جدی میگرفتم اگر فرصت داشتم کودکم را دوباره بزرگ کنم بیشتر از انکه به ساعتم نگاه کنم به او نگاه میکردم اگر فرصت داشتم کودکم را دوباره بزرگ کنم به جای انکه انگشت اشاره ام را به سوی او بگیرم در کنارش می نشستم انگشتم را در رنگ فرو میبردم و با او نقاشی میکردم(برگرفته...
29 مرداد 1390

چه بتمن نازی

اینا کادوهای امیررضا جونمه. فداش بشم که چقد خوشحال شد.تولد امسالش خیلی خودمونی با حضور خانواده من و باباش بود این لباس بتمن و مامان واسش خرید اولش که باز کرد فکر کرد لباس و شاکی شد اما وقتی فهمید لباس بتمن ذوق کرد و تند گفت خدارو شکر فدات بشم نازنینم چقدم بهت میاد ...
29 مرداد 1390